روزِ چهاردهم
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۱۲ ق.ظ
داشت یادم میرفت امروزُ بنویسم. امروزی که با این جملهت شروع شد ”تو خوب باش همین کافیه” و اینقدر خوب گذشت…
برای #کمپین_یک_قطره_آب تبلیغ کردم و فایلای گوشیمُ مرتب کردم و تلاش کردم تا فرصت هست از باقیموندهی حجم اینترنتم استفاده کنم و روز خوبی رو گذروندم؛ سرحال بودم. دورهم افتاد جلو و کلی تصورت کردم…
+دوستت دارم. زیاد. واقعی.
+باید کافهپیانو رو تموم کنم دیگه. خیلی تنبلی کردم.
+فردا لیست کارامُ مینویسم.
+یه روز با حال خوش و جدی ازت میخوام که خر نباشی. یه روز نزدیک.
+نزدیک…
برای #کمپین_یک_قطره_آب تبلیغ کردم و فایلای گوشیمُ مرتب کردم و تلاش کردم تا فرصت هست از باقیموندهی حجم اینترنتم استفاده کنم و روز خوبی رو گذروندم؛ سرحال بودم. دورهم افتاد جلو و کلی تصورت کردم…
+دوستت دارم. زیاد. واقعی.
+باید کافهپیانو رو تموم کنم دیگه. خیلی تنبلی کردم.
+فردا لیست کارامُ مینویسم.
+یه روز با حال خوش و جدی ازت میخوام که خر نباشی. یه روز نزدیک.
+نزدیک…
۹۴/۰۶/۳۰