روزِ سیزدهم
يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ق.ظ
آره، مینویسمش. بهخاطر دینی که خوشبختی به گردنمون داره و باید برگردچنیمش به زندگی. مینویسمش و دنیا رو مجبور میکنم که بخنذه.
من با تو خوشبختترینِ عالم بودم؛ چرا نمیتونی باور کنی؟
+ و خالا مادرِ همون بچهم که حواسش به خستگیِ تو هست. دخترک رو میبره بازی میده و از دور خستگیتو نگاه میکنه و غرق میشه تو دوست داشتنت.
+ تمرینِ حوصلهدار بودن.
من با تو خوشبختترینِ عالم بودم؛ چرا نمیتونی باور کنی؟
+ و خالا مادرِ همون بچهم که حواسش به خستگیِ تو هست. دخترک رو میبره بازی میده و از دور خستگیتو نگاه میکنه و غرق میشه تو دوست داشتنت.
+ تمرینِ حوصلهدار بودن.
۹۴/۰۶/۲۹